صد شیر گرسنه در رمه گوسفندان چندان تباهی نکنند که یک ساعت شیطان کند.
وصد شیطان آن تباهی نکند که یک ساعت نفس آدمی با وی
آنکس که حق را دوست داردخداوند سه خصلتبه وی دهد:
۱- سخاوتی همچون سخاوت دریا
۲- شفقتی چون شفقت آفتاب
۳- . تواضعی چون تواضع زمین
حکیمی فرمود:
دشمن ترین آفریدها نزد خدا دونفرند:
۱- مردیکه خدا اورابه حال خود گذاشته واز راه راست دور افتاده . بارگناه دیگران را بر دوش کشیده وگرفتار زشتی های خود نیز می باشد.
۲-مردی که مجهولاتی به هم بافته .ودر میان انسانهای نادان امت . جایگاهی پیدا کرده است. در تاریکی های فتنه فرو رفته و از مشاهده صلح و صفا کور است.
آدم نما ها او را دانا و عقل کل می دانند.و خودش نیز به این باور رسیده .
هیهات که از انسانیت و هم نوع دوستی بسی فاصله گرفته است.
چگونه خانه دنیا را تعریف کنم . که ابتدای آنسختی و مشقت است و پایان آن فنا و نابودی!!
در حلال حساب . و در حرام آن عذاب است و بس.
کسی که با چشم بصیرت به آن بنگرد. اورا اگاهی می بخشد وآنکس را که چشم به دنیا بدوزد کور دلش می کند.
پس تف بر این دنیای فانی که همه چیزش فانیست و پایگاهی ندارد . همچون گف روی دریا.
بهتر آن نیست که هم دیگر را دریابیم به خاطر او که همه چیز ما از اوست.
ای خدای یکتا. از اینکه من را آفریدی ازت ممنونم.
از اینکه همه نعمتهایت را در اختیار من قرار دادی سپاسگزارم.
بار الهی دوستد دارم چون محبوت ترینی. می پرستمت چون خدایی . می ستایمت . چون یکتائی
و سر سجده به درگاهت می گذارم چون تنها و تنها خدایی را تو لایقی و بس.
پس دستم بگیر ورهایم مکن که نیازم به توست . ای بی نیاز ترین .
می ستایمت و حلقه نشان بندگیت را با افتخار بر گردن می آویزم.
نیازم به توست ای بی نیازترین. و نگاهم به توست .ای سخی ترین .
اگر رحم و کرم و سخاوتد نبود .
اگر عطا و عنایت و ستاریت نبود ....... وای بر من بود و بس.
دل خسته وحزینم. دل گرفته و غمگین . گویی آرامش از برم رخت بر بسته و سفره پر مهر دلش راجایی دگر گسترده است.
شاید که همین است ودلش در آن مکان آرامتر است. سرگردان گشته ام . ودلم را رهای بیابان تنهایش کرده ام.تنها یک راه در پیش ذهنم است وآن.مرور گذشت ایام .
چهره اش که بر پرده نگاهم مجسم می شود. ثابت نمی ماند. چون تیر رسته هز چله ابروان کمندش . پرده نظرم را می درد و حواسم را به گیسوان کمندگونه اش جلب می کند. با سختی نظر موافق دل رهاشده ام را به گیسوانش گیر می دهم. اما حرکت ناز گونه سرش به این سوی وآن سوی .گیسوان موج گونه اش را به طلاتم می اندازد ودست خسته ام را درامواج زیبایش غرق می کند.
جسم از او کندم و غرق حسرت دیدار وکلام زیبایش شدم. اما با دل شیدای بی زبان چه کنم؟؟؟
که کنده شدن از خانه مهرو عشق او برایش محال است.
خدایا در خلوت حضورت .حضورم ده . ودر سفره خان لطفت. وجود. که گر تو نیز دریغ کنی چه کنم؟
ای هستی بخش جانان. با عنایتد . حضوردیگری برایم رقم زن تا در حضورت بندگی را اثبات کنم . و حضورم را حضور زنم.
حیف نیست که ما خود بپرسیم که اول از خود چه میخواهیم؟!!
آنگاه از دیگران طلب کنیم؟!!
و توقع را کم کنیم؟!!
در اصل : وای بر کسی که بفروخته باشد همه چیزها به هیچ چیز و خریده باشد به هیچ چیز همه چیزها.....
تعریف معماری:
شناخت معماری با شناخت عوامل تشکیل دهنده /ان آغاز می شود. این برداشت در بر گیرنده کلیه عناصر کالبدی و ساختاری است و امور و مسائل جامعه شناختی فرهنگی - که از شاخه علوم انسانی نشاءت گرفته - کلیتی را می سازد که بدان <معماری> اطلاق می شود.
تعریف معماری از نگاه معماران:
تعریف معماری از نگاه معماران متفاوت است .به برخی از آنها می پردازیم.
ویلیام موریس:
معماری شامل تمام محیط فیزیکی است که زندگی بشری ر احاطه می کند وزمانی که عضوی از اجتماع متمدن هستیم نمی توانیم از معماری خارج شویم زیرا معماری عبارت است از مجموعه تغییرات و تبدیلات مثبتی که هماهنگ با احتیاجات بشر روی سطح زمین ایجادشده است و تنها صحراهای دست نخورده از آن مستثنی هستند.
جان راسکین:
تعریف درست معماری بطوریکه آن رااز یک مجسمه متمایز کند عبارت است از هنر طراحی مجسمه برای یک مکان خاص وجانمایی آن در آنجا براساس مناسب ترین اصول ساختمان .
اتین لویی بوله:
معماری چیست؟آیا من آن را همسو با وییروویوس به عنوان هنر ساختمان تعریف خواهم کرد؟نه.
این تعریف دارای یک اشکال اساسی است. انسان برای ساختن باید از تصور خود استفاده کند. نیاکان ما کاشانه شان را تنها پس از این که شکل آن را تصور می کردند می ساختند .
این فرآورده ذهنی و خلافیت هست که معماری را تشکیل می دهد اینک ما می توانیم آن را به عنوان هنر تولید هر نوع ساختمان و به حد کمال رساندن آن تعریف کنیم. بدین ترتیب هنر ساختمان تنها یک هنر ثانوی است که به نظر می رسد برای نامیدن بخش علمی معماری مناسب باشد .
آدولف لوس :
زمانی که ما یک تپه و توده خاک به طول ۶ فوت و عرض ۳ فوت در جنگل رو به رو میشویم که با استفاده از بیل به شکل یک هرم روی هم انباشته شده است به فکر فرو میرویم و چیزی در درون ما میگوید : «اینجا کسی دفن شده است» . آن توده خاک معماری است.
لوکوربوزیه :
اینکه معماری در لحظه ای از خلاقیت بوجود می آید یک حقیقت انکار ناپذیر است. زمانیکه ذهن درگیر چگونگی تضمین استحکام یک ساختمان و نیز تامین خواسته هایی برای آسایش و راحتی است برای رسیدن به هدفی متعالی تر از تامین نیازهای صرفا کارکردی برانگیخته میشود و آماده میگردد تا تواناییهای شاعرانه ای را به معرض نمایش گذارد که ما را بر می انگیزانند و به ما لذت و سرور میبخشند.