سپیدار سبز

وبلاگ علمی هنری

سپیدار سبز

وبلاگ علمی هنری

خصوصیات شخصیت خود شیفته (Narcissistic)

شخصیت خود شیفته (Narcissistic)

کسانی که دارای این شخصیت اند مردمانی بسیار خودخواه هستند و توجه خاصی به خود دارند. بر پیشرفت استعداد های خود اغراق می کنند. و نسبت به دیگران بسیار حسود هستند. برای خود ارج و اعتبار فراوانی قائل اند. خود را بهترین فرد می دانند و اجازه  ابراز وجود به کسی نمی دهند و بالاترین حد ناسازگاری را با محیط دارند. کسانی که به اختلال شخصیت خودشیفتگی دچارند نیاز به تحسین و تمجید دارند. افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته معتقدند که برتر، استثنایی یا بی همتا هستند و از دیگران نیز انتظار دارند با آنها به همین صورت برخورد کنند، عزت نفس آنها تقریباً به طور ثابتی شکننده است. با خیالپردازی های مربوط به موفقیت نامحدود، قدرت، زیرکی، زیبایی و با عشق ایده ال اشتغال ذهنی دارند. خودشیفته ها فاقد درک همدلانه هستند و نمی توانند بفهمند که دیگران چه احساسی دارند کنار آمدن با یک شخصیت خودشیفته بسیار دشوار است . اینها معمولاً دوستانشان را از دست می دهند . آنها بسیار مغرورند، هیچگاه در صف نمی ایستند و رعایت نوبت نمی کنند و از دیگران توقعات بسیار نا به جا و خود خواهانه دارند.

شخصیت اجتنابی (Avoidant)

گروهی که دارای این شخصیت اند، بسیار محافظه کارند، با هیچ موقعیتی مقابله نمی کنند، سعی می کنند از هر موضوع مشکوکی فاصله بگیرند، ترسو هستند، از رویارویی با مردم و یا  از یک استرس فرار می کنند. در زندگی خود حاضر به هیچ ریسکی نیستند، یک زندگی ثابت و محتاطانه و دور از هر مخاطره را انتخاب می کنند. شخص مبتلا به اختلال شخصیتی اجتنابی، در شرایط دشواری به سر می برد. از یک سو خواهان مراوده با دیگران است و از سوی دیگر نمی تواند به راحتی با آنها ارتباط برقرار کند.

"DSM-IV( جدول تشخیصی آماری بیماری های روانی ) "، شخصیت اجتنابی را با خصوصیات زیر توصیف می کند:

1) از فعالیت های شغلی که مستلزم ارتباط میان فردی است، به علت ترس از انتقاد، عدم تأیید یا طرد ، اجتناب می کند.

2) مایل نیست با دیگران در ارتباط باشد، مگر مطمئن شود که مورد محبت قرار می گیرد.

3) در روابط صمیمانه به علت ترس از شرمساری یا مسخره شدن محدودیت نشان می دهد.

4) به علت احساس بی کفایتی، در موقعیت های بین فردی جدید، کمرو است.

5) از لحاظ اجتماعی خود را نالایق ، و از لحاظ شخصی خود را فاقد جاذبه می پندارد.

6) به طور غیرعادی نسبت به خطر کردن های شخصی و یا درگیر شدن در فعالیت های جدید بی میل است، زیرا ممکن است موجب دستپاچگی هم شود.

7) نسبت به مورد انتقاد قرار گرفتن یا طرد شدن در موقعیت های اجتماعی، اشتغال ذهنی دارد.

از آنجایی که " اجتنابی ها"، خود را از دیگران کنار می کشند اگر در زمره افراد خانواده و بستگان نزدیک آنها نباشید، بعید است بتوانید با آنها کنار بیایید، راه کنار آمدن با آنها به رسمیت شناختن حقیقت اضطراب و حساسیت شخص " اجتنابی" نسبت به انتقاد است.

شخصیت وابستهDependent Personality))

این اشخاص خود را ضعیف ، تهی و حقیر می پندارند و اعتماد به نفسشان بسیار پایین است. خود را صاحب رأی نمی دانند. برای کسب محبت و حمایت دیگران به اقدام های افراطی دست می زنند. این گونه افراد چون از قطع حمایت یا تأیید می ترسند، اغلب در ابراز مخالفت با سایر افراد، به ویژه کسانی که به آنها وابسته هستند، مشکل دارند.DSMIV ملاک های تشخیصی شخصیت وابسته را اینگونه توصیف می کند

1- نیاز فراگیر و مفرط به حمایت شدن که به رفتار سلطه پذیری، وابستگی و ترس از جدایی منجر می شود.

2- بدون راهنمایی و اطمینان بخشی مفرط دیگران در تصمیم گیری های روزمره دچار مشکل می شود.

3- نیاز دارد که دیگران مسئولیت  بیشتری در زمینه های مهم زندگی او بپذیرند.

4- برای کسب محبت و حمایت دیگران افراط می کند، تا جایی که داوطلبِ انجام کارهایی می شود که ناخوشایند هستند.

5- در مواقع تنهایی به دلیل ترس زیاد از ناتوانی برای مراقبت از خود احساس ناراحتی یا درماندگی می کند.

6 - در زمانی که یک رابطه صمیمانه قطع می شود مُصرانه برای ایجاد رابطه دیگران به عنوان منبع مراقبت و حمایت به جستجو می پردازد.

برای کنار آمدن با وابسته ها، به جای تصمیم گیری برای آنها، به آنها کمک کنید تا برای خود تصمیم بگیرند. صمیمانه از آنها بخواهید که برای راضی کردن دیگران، صداقت بیش از اندازه به خرج ندهند . به خاطر داشته باشید که بهره برداری نکردن از اشخاص منفعل دشوار است و آنها را تشویق کنید که به روان درمانگر مراجعه کنند.

شخصیت وسواسی (Obsessive)

این اشخاص بسیار دقیق و مرتب و خوش قول و در عین حال بداخلاق اند. زندگی با چنین مردمی بسیار سخت است. شما هزار لطیفه می گویید آنها نمی خندند. هیچ تلاشی را در راستای زیبا سازی زندگی نمی پسندند. زندگی را در یک قالب خشک ریاضی می بینند و هر کاری را در ساعت خاصی انجام می دهند. کارهایشان را رأس ساعت خاصی شروع می کنند و در ساعت خاصی هم پایان می دهند. اینها معمولاً موفق اند. دائماً کارهایشان را بررسی می کنند احتیاط بیش از حد دارند. در مقابل این گروه شخصیتی، مردم بی قید قرار دارند.

در "DSMIV( جدول تشخیصی آماری بیماری روانی ) " ویژگی های زیر را برای شخصیت وسواسی توصیف کرده اند.

1) اشتغال ذهنی نسبت به جزئیات، قواعد، فهرست ها، نظم ها، سازماندهی یا برنامه ها تا اندازه ای که هدف اصلی فعالیت گم می شود.

2) کمال گرایی آنها مانع از تکمیل کارهایشان می شود.

3) شیفتگی شدید به کار و تولید تا اندازه ای که فعالیت های تفریحی و دوستی ها نادیده گرفته می شوند.

4) وظیفه شناسی افراطی، دقت زیاد و انعطاف ناپذیری در مورد مسائل اخلاقی و ارزشی که با هویت فرهنگی یا مذهبی تبیین نمی شود.

5) ناتوانی در دور انداختن اشیاء کهنه و حتی بی ارزش.

6) اکراه در واگذاری تکالیف به دیگران  یا همکاری با دیگران مگر این که دیگران روش وی را در انجام کارها به طور کامل قبول کنند.

7) ناخن خشکی نسبت به خود و دیگران.

8) انعطاف ناپذیری و سرسختی.

برای کنار آمدن با اختلال شخصیت وسواسی جدی ( Obsessive-Compulsive) باید تلاش کنید و آنها را به روان درمانگرها ارجاع دهید. اما فراموش نکنید که او در باورها و دیدگاهای خود مقاوم است و تغییر کردن برای وی حکم یک فاجعه را دارد. با رعایت آنچه درDSMIV آمده است " حتی وقتی شخصی مبتلا به اختلال شخصیت وسواسی جبری احساس می کند که ممکن است، مصالحه به سود او تمام شود، ممکن است لجوجانه از تن دادن به این کار خودداری کند و آن را خلاف اصول بداند".

ویژگی های خلقی شخصیت افسرده

افسردگی یکی از اختلالات خلقی است که در بعضی از افراد با ویژگی های زیر نمایانگر می شود.

شخص افسرده معمولاً گریان به نظر می رسد، علائقش نسبت به تمام فعالیت ها رو به کاهش می رود. احساس پوچی، بی ارزشی و گناه می کند، انرژی اش را از دست می دهد و همیشه احساس خستگی دارد. معمولاً وزنش به طور قابل ملاحظه ای کاهش می یابد، خوابش مختل می گردد و دچار بی خوابی یا پرخوابی همه روزه می شود. اگر افسردگی شدید باشد افکار خودکشی نیز دارد. افسرده ها نسبت به همه چیز بدبین هستند. نگرش منفی دارند. دارای کندی روانی حرکتی اند، شعرها و سرودهایشان غم انگیز و مملو از سوز و آه  و فغان است. دائماً خود را سرزنش می کنند و از زندگی شان راضی نیستند. زندگی با افراد افسرده بسیار سخت و پرتنش است.

ویژگی های افراد خود شکوفا (Self- actualized)

افراد خود شکوفا پدیده های تازه غیر مجرد و حقیقی را از پدیده های عمومی، مجرد و عنوان بندی شده تمیز می دهند، علت ظاهراً این است که آنها بیشتر در دنیای واقعی و در طبیعت زندگی می کنند تا در انبوهی از مفاهیم، افکار انتزاعی، انتظارها، باورها و کلیشه هایی که اکثر مردم آنها را با دنیای واقعی اشتباه می گیرند؛ بنابراین آنها آمادگی بیشتری برای درک واقعیت دارند.

یکی از بهترین و سالمترین انواع مختلف تیپ های شخصیتی، افرادِ خود شکوفا هستند، لذا در زیر به طور مشروح به معرفی این تیپ شخصیتی می پردازیم.

پذیرش ( خود، دیگران، طبیعت)

برای افراد سالم امکان پذیر است که خود و فطرتشان را بدون آزردگی یا شکوه و شکایت و حتی بدون تفکر زیاد درباره موضوع بپذیرند. آنها می توانند کاستی ها، و گناهان، صفت ها و شرارت های فطرت آدمی را بپذیرند، کسی از خیس بودن آب و سبزی درختان شکایت نمی کند. همانگونه که کودک با چشم های باز، عاری از هرگونه انتقاد، بی توقع و معصوم به جهان می نگرد،  یک فرد خود شکوفا نیز گرایش دارد که به همان ترتیب به طبیعت بشری خود و دیگران بنگرد.آنها همه حالات خود را می پذیرند.در این افراد حالت دفاعی، ظاهر سازی، نقش بازی کردن یا ... وجود ندارد آنها نسبت به اعمال تصنعی دیگران، ریا و تزویر، نفاق و گستاخی بی رغبت هستند.

آنچه افراد سالم از آن می رنجند عبارت اند از :

1) معایب قابل بهبود مانند کاهلی، بی فکری، بدخلقی، رنجاندن دیگران

2) تعصب ، رشک و حسد

3) عادت ها، که هر چند نسبتاً مستقل از ساختار منشی هستند در عین حال می توانند قوی باشند.

4) کاستی های نوع بشر.

خودانگیختگی، سادگی، طبیعی بودن

همه افراد خود شکوفا را می توان در رفتار و در زندگی درونی و افکار ، خودانگیخته توصیف کرد. سادگی و حفظ حالات طبیعی ویژگی رفتار آنهاست.

مسئله مداری

افراد خود شکوفا، عمیقاً به مسائل خارج از خودشان توجه دارند. در اصطلاح جاری ، آنها بیشتر مسئله مدار هستند تا خود مدار. آنها عموماً برای خودشان مشکل به شمار نمی آیند و در کل توجه زیادی به خودشان ندارند. این افراد معمولاً دارای رسالتی در زندگی هستند و وظیفه ای برای انجام دادن دارند و این الزاماً کاری نیست که آنها برای خودشان ترجیح دهند یا انتخاب کنند، بلکه کاری است که معمولاً نسبت به آن احساس مسئولیت می کنند. مسائل را از افق می نگرند و آنقدر به درختان نزدیک نمی شوند که دیگر جنگل را نبینند.

خود مختاری، استقلال فرهنگ و محیط، اراده

یکی از ویژگی های افراد خود شکوفا استقلال نسبی آنان از محیط طبیعی و اجتماعی است. این عدم وابستگی به محیط به معنای استواری نسبی در برابر فشارها، ضربه ها، محرومیت ها و ناکامی ها و نظایر آن است. این افراد می توانند در کوران اوضاعی که شاید افرادی را حتی  به خودکشی می کشاند آرامش نسبی خود را حفظ کنند. آنها برای پیشرفت خودشان و رشد مداوم به توانایی های بالقوه و منابع پنهانی خودشان متکی هستند. افراد دارای کمبود انگیزش باید افراد دیگری را در کنار خود داشته باشند چون اکثر رضامندی های نیاز اساسی آنها ( محبت، ایمنی، احترام، حیثیت و تعلق) می تواند تنها از طریق سایر انسانها حاصل آید. اما افراد خود شکوفا به حد کافی قوی شده اند که بی نیاز از تأیید سایر افراد یا حتی محبت آنها باشند. ( برعکس افراد مهر طلب)

استمرار تقدیر و تحسین

افراد خود شکوفا این توانایی شگفت آور را دارند که بارها و بارها به گونه ای تازه، در کمال صداقت، خوبی های اساسی زندگی را با احترام، لذت، شگفتی و حتی با  شعف تحسین کنند. هر چند که این تجربیات در نظر دیگران می تواند بی رنگ شده باشد این همان چیزی است که " ویلسون "، آن را تازگی نام نهاده است. لذا برای چنین فردی هر غروب آفتابی می تواند به زیبایی اولین غروب باشد و هر گلی بعد از یک میلیون گل ، دوست داشتنی باشد و هزارمین نوزاد به اندازه اولین نوزادی که دیده است برایش مخلوقی خارق العاده به شمار  رود. او سی سال پس از ازدواج هنوز از بخت خودش راضی است، و زیبایی همسرش هنگامی که شصت ساله است مایه حیرت او می شود. برای چنین افرادی حتی امورلحظه به لحظه روزانه و عادی زندگی می تواند شور انگیز و مهیج  باشد. از طبیعت ، از کودک از موسیقی، از معماری، از هر چیز لذت می برد. مزلو می گوید پس از مطالعه در مورد گلایه های پست، گلایه های عالی و گلایه های ماورایی همگی نشانگر این هستند که اگر می توانستیم مواهبمان را چنان به شمار آوریم که افراد خود شکوفا می توانند و اگر می توانستیم احساس خرسندی مداوم داشته باشیم، این مواهب را در خود حفظ کنیم و قدر این احساس را بدانیم ، آنگاه زندگی می توانست پیشرفت بسیار وسیعی داشته باشد.

حس همدردی:

این واژه از " آدلر" است. آنها علیرغم خشم، ناشکیبایی  و یا بیزاری اتفاقی، دارای احساس همسانی، همدردی و عطوفت عمیقی  نسبت به انسانها می باشند ، به همین دلیل تمایل واقعی برای کمک به نژاد بشر را دارند چنانچه گویی همگی اعضای یک خانواده هستند ؛ مانند احساس فرد نسبت به برادرانش، که حتی اگر گاهی پلید هم باشند به طور کلی توأم با عطوفت خواهد بود. با این وجود آنها را آسانتر از غریبه ها می توان عفو کرد. اگر دیدگاه انسان به حد کافی کلی نباشد، و بستر ذهن به حد کافی گسترده نباشد آنگاه انسان نمی تواند این احساس همسانی با نوع بشر را در یابد.

روابط بین فردی

افراد خود شکوفا، دارای روابط بین فردی عمیق تری از دیگر بزرگسالان می باشند. آنها قادر به همجوشی بیشتر، عشق وسیع تر و همسانی کاملترند، و قادرند بیش از آنچه که سایر مردم تصورش را می کنند مرزهای شخصی را از میان بردارند، به هر حال ویژگی های معین و خاصی از این روابط در بین آنها وجود دارد. اعضای دیگر این روابط نیز احتمالاً از افراد عادی سالم تر و به خودشکوفایی نزدیکتر هستند. یکی از پیامدهای این پدیده و نیز پدیده های خاص دیگر این است که افراد خودشکوفا روابط بسیار عمیق را با افراد معدودی دارا می باشند. حلقه دوستان آنها تقریباً کوچک است، تعداد کسانی را که آنها عمیقاً دوست می دارند، اندکند. دلیل آن هم این است که نزدیک بودن زیاد به یک نفر و درک عمیق نیازمند زمان است و به قول یکی از آنها من وقت آن را ندارم که دوستان زیادی داشته باشم". ارادت داشتن موضوع لحظه ای نیست. این افراد تمایل دارند نسبت به همه کس مهربان باشند یا لااقل بردبار. علاقه بسیار به کودکان دارند. غمخوار نوع بشرند ( یکی از سؤالاتی که در بهداشت روانی می شود این است که شما چقدر مردم را دوست دارید و مردم چقدر شما را دوست دارند) در عین حال از کسانی که سزاواریش را دارند خصوصاً از ریا کاران و متظاهران با خشونت سخن می گویند شاید به این دلیل که 1) مستحق هستند 2) این رفتار به صلاح فردی است که مورد حمله قرار می گیرد.

ساختار مـَنشی مردم گرا

برای همه احترام قائلند. آنها این توانایی را دارند که از هر کسی که چیزی برای یاد دادن به آنها دارد بدون توجه به هر ویژگی دیگری که این شخص ممکن است داشته باشد، بتواند چیزی فرا گیرند و در این ارتباط مدعی هیچ گونه حرمت ظاهری یا منزلت یا اعتبار سنی و شغلی نیستند. همه آنها کاملاً آگاهند که در مقایسه با آنچه که می توان داشت و آنچه که دیگران می دانند، اندک می دانند و به همین دلیل آمادگی دارند که بتوانند از همه کس چیز بیاموزند.

تشخیص بین وسیله و هدف

افراد خود شکوفا، قویاً پایبند اخلاقند. دارای استانداردهای اخلاقی معینی هستند. چنان رفتار می کنند که گویی وسایل و اهداف برای آنها موضوعی قابل تمیز است. به طور کلی توجه آنها بیشتر به اهداف متمرکز است تا به وسایل ، و وسایل به طور قطع کاملاً تابع این اهداف هستند. کار را به خاطر نفس عمل انجام می دهند.

شوخ طبعی

آنها معمولاً شوخ طبعند، شوخ طبعی آنها از نوع معمولی نیست، آنچه در نظر افراد عادی مضحک است در نظر آنها مضحک نیست. از این رو مزاح خصمانه ( با رنجاندن دیگران مردم را به خنده وا داشتن) مزاح برتری طلبانه ( به حقارت کس دیگر خندیدن) یا مزاح خارج از نزاکت  آنها را نمی خنداند. اختصاصاً آنچه را که آنها مزاح می دانند پیوستگی نزدیکتری با فلسفه دارد تا با هر چیز دیگر. می توان گفت نسبت به بقیه کمتر بذله گویند.

خلاقیت

این ویژگی کلی در همه آنها وجود دارد و هیچ استثنایی در آن نیست. هریک از آنها به طریقی نوع خاصی از خلاقیت یا قوه ابتکار را که ویژگی معینی دارد، از خود نشان می دهند. در بعضی از آنها خلاقیت به صورت معمولی یعنی تألیف کتاب، ساختن آهنگ یا تولید اشیای هنری ظاهر نمی شود، بلکه تا حدودی می تواند بسیار متواضعانه تر باشد، چنان است که گویی این نوع خاص از خلاقیت که تجلی شخصیت سالم است به دنیای خارج فرافکنده می شود یا در هر نوع فعالیتی که فرد به آن مشغول است، تأثیر می گذارد. بنابراین ، کفاش و نجار  خلاق هم می تواند وجود داشته باشد.

مقاومت در برابر فرهنگ پذیری

افراد خود شکوفا افرادی کاملاً سازش یافته نیستند، آنها به طرق مختلف با فرهنگ کنار می آیند، اما در مورد همه آنان می توان به یک مفهوم عمیق و معنی دار گفت که در برابر فرهنگ پذیری مقاومت می کنند و از فرهنگی که در آن غوطه ور شده اند نوعی جدایی  درونی احساس می کنند. در مجموع رابطه افراد سالم با فرهنگ خود که از سلامت کمتری برخوردار است، رابطه پیچیده ای است که از آن می توان لااقل اجزای زیر را استنتاج کرد:

1) در فرهنگ ما همه این افراد در مورد انتخاب لباس، زبان، غذا و شیوه انجام کارها به نحو مطلوبی قرار دادهای ظاهری را رعایت می کنند و در عین حال افرادی سنتی نیستند و به یقین پیرو مد و شیک پوشی نمی باشند.

2) به سختی می توان این افراد را به مفهوم گرایش های نوجوانی، تند مزاج، افرادی آشوبگر نامید. آنها از خود هیچ گونه بی تابی فعالانه یا نارضایتی لحظه به لحظه مزمن و مداوم نسبت به فرهنگ و یا مشغله ذهنی در جهت تغییر سریع آن نشان نمی دهند گرچه به اندازه کافی از بی عدالتی به خشم می آیند.

3) احساس درونی کناره گیری از فرهنگ الزاماً آگاهانه نیست، اما همه آنها این احساس را از خود نشان می دهند.

کیفیت کناره گیری و نیاز به خلوت و تنهایی

آنها می توانند بدون زیان رساندن به خودشان و بدون ناراحتی منزوی باشند، به علاوه آنها خلوت و انزوا را بیشتر از افراد معمولی دوست دارند. اغلب برای آنها امکان پذیر است که دور از صحنه نزاع باشند و از آنچه که موجب آشفتگی دیگران می شود خود را آسوده و آرام نگهدارند. برای آنها آسان است که محتاط و کناره گیر و نیز آرام و متین باشند؛ بدین ترتیب این امکان نیز برایشان وجود دارد که بتوانند بدشانسی های شخصی خود را بدون واکنش خشونت آمیز، چنانکه افراد عادی نشان می دهند، بپذیرند. به نظر می رسد که آنها قادرند شأن و مرتبه خود را حتی در شرایط نامطلوب حفظ کنند، شاید این امر از آنجا ناشی می شود که آنها بیشتر مایلند به تعبیری که خودشان از این وضعیت دارند اعتماد کنند تا به آنچه سایر مردم درباره آن احساس یا فکر می کنند. کناره جویی در افراد عادی با دردسرها و مشکلات خاصی همراه است که به عنوان سردی، تکبر، نداشتن عاطفه ، غیر دوستانه بودن و حتی عداوت تعبیر می شود.

نتیجه گیری

 یکی از شرایط ازدواج موفق همسانی یا نزدیکی شخصیت ها به یکدیگر است. مسلم است که یک فرد با شخصیت درون گرا ، با کسی که شخصیت برون گرا دارد به زندگی خوشی نمی رسد . یکی به گوشه انزوا علاقه دارد که داستان بنویسد یا بخواند و یا نقاشی کند، دیگری رابطه با مردم را می پسندد، سفره ای گسترده دارد و محیط شلوغ را می پسندد. عقیده ما بر این است که درون گرایان نباید با  برون گرایان ازدواج کنند آمار نشان می دهد که چنین همسرانی به مدت یک تا دو سال روابط خوبی دارند، از یکدیگر چیزهایی یاد می گیرند و این اکتشاف تا مدتی برخوی طبیعی یکی از آن دو سرپوش می گذارد. مثلاً آنکه برون گرا است، کمی ساکت می شود، اما زندگی طولانی مدت این زوج ، با سازش همراه نخواهد بود.

برخی مردم معتقدند که اگر یک نفر غمگین و ساکت، همسری شاد و خندان داشته باشد، خوب است. اما سؤال این است که به کدام بها این ازدواج دوام می آورد، آنکه شاد و خندان است همنشین خود را می طلبد. او پس از زمانی کوتاه از یک نفر ساکت خسته می شود و آنکه ساکت است از پُرگویی و شادمانی همنشین به آزردگی می رسد. بنابراین در ازدواج باید به سنخیت شخصیت ها باهم اندیشید به طور اعم زوجین باید در صفات شخصیتی قدری به هم شبیه باشند.

بهداشت روانی و نبوغ

   

(( رابطه نبوغ با بیماریهای روانی حداقل از دوهزار سال پیش مورد بحث بوده است....ارسطو خلاقیت را با صرع،  مالیخولیا، و افسردگی مرتبط می سازد......موضوع نبوغ و دیوانگی قرنها ادامه یافت.....بین خلاقیت هنری و بیماریهای روانی ارتباط علمی وجود دارد))

 

 

خلاقیت در انسان یک پدیده چالش پذیر، پر تضاد و مجذوب کننده است. خلاقیت با خلقت آدمی متولد شده و طول عمری به اندازه بشریت دارد. مظاهر خلاقیت در انسان را در دستاوردهای بشر مانند ابداع صنایع، مضامین بکر ادبی، موسیقی های دلنواز و نقاشی های چشم نواز می توان جستجو کرد. البته این موضوع بدان معنا نیست که خلاقیت را فقط محدود به هنر و صنعت و ادبیات بدانیم. هر فکری که در ذهن جرقه ای ایجاد کند و منجر به عملی خرق عادت شود می تواند نمونه ای از خلاقیت باشد. خلاقیت عبارت است از اینکه فرد فکر می کند و ایده های نو و متفاوت ارائه می دهد. خلاقیت را می توان با تولید یا خلق اثری نو و متفاوت ارزیابی کرد، اما باید به خاطر داشت که هر خلاقیتی لزوماً منجر به تولید اثر قابل مشاهده نمی شود. فرد خلاق صاحب چیزی است که انسان های عادی فاقد آن هستند و از این رو ممکن است درک بسیاری از جنبه های روانی و شخصیتی وی برای دیگر انسان ها مشکل باشد  و گاه این صفت بیش از ظرفیت وجودی و تحمل فرد شده و خطر آن وجود دارد که انسان را در خود غرق کرده و کنترل وی را به دست گیرد.

درباره خلاقیت تعاریف و نظریه های متفاوتی ذکر شده است. خلاقیت گاهی به عنوان هدیه خدایان و گاهی نابهنجاری تلقی شده است. رابطه نبوغ با بیماریهای روانی حداقل از دوهزار سال پیش مورد بحث بوده است. ارسطو خلاقیت را با صرع،  مالیخولیا، و افسردگی مرتبط می سازد. او نوشته است که در زمینه فلسفه، سیاست، شعر و هنر افرادی که برجسته شمرده شده اند همگی تمایل به افسردگی داشته اند. یکی از نظریه های باستانی خلاقیت، آنرا به عنوان دیوانگی درنظر می گیرد. این دیدگاه، خودجوشی و غیرعقلانی بودن خلاقیت را نتیجه جنون می داند. موضوع نبوغ و دیوانگی قرنها ادامه یافت. بحث مالیخولیا در قرن 16 و 17 میلادی میان هنرمندان رواج شدیدی یافت. لمبروزو در کتاب معروف خود ( بشر نابغه ) تاکید می کند که انسان به مقتضای ساختمان زودشکن اعصاب خود، خواه ناخواه به سوی جنون سوق داده می شود و نبوغ را یک نوع جنون انسانهای خوشبخت می داند که آنان را به جای سوق دادن به بیمارستانهای روانی، به اوج شهرت و افتخار می رساند. از بررسی های رنک که دانشمندان و هنرمندان را به وسیله آزمونهای فرافکن مورد بررسی قرار داده  و همچنین مطالعه زندگی هنرمندان نامی و مشهور این نتیجه حاصل می شود که احتمالاً بین خلاقیت هنری و اختلالات روانی رابطه ای وجود دارد. برای مثال در تحقیق رنک، ارنست همینگوی، ویرجینیا ولف، هارت کرین، چاترتن، شلی و ساموئل واتسون جزء آن دسته از دانشمندان و هنرمندانی بودند که بیش از دیگران با مشکلات روانی دست و پنجه نرم کرده اند. موسیقی دانان مشهور مانند بتهوون، شوبرت و چایکوفسکی دچار افسردگی بوده اند. بررسی زندگی ادوارد مانچ نقاش مشهور آلمانی نشان می دهد که از هذیان های تعقیب و توهمات شنیداری رنج می برده است. ون گوگ نقاش مشهور نیز مبتلا به صرع و نوسانات شدید خلقی بوده است. چارلی چاپلین، کارگردان، نویسنده و هنرپیشه بزرگ جهان هم دارای نوسانات خلقی بوده است. هنری مورنو دارای اختلال شدید منیک دپرسیو بوده و سرانجام دست به خودکشی زده و مارلون براندو سالها تحت رواندرمانی بوده است.

                                            

در تحقیقی 391 مرد مشهور در علم، فلسفه، سیاست و هنر مورد ارزیابی قرار گرفتند. این افراد شامل دانشمندان و مخترعان، فلاسفه، نقاشان، مجسمه سازان و موسیقی دانان و رمان نویسها بودند. از میان آنها انحرافات شدید شخصیتی فقط در هنرمندان دیداری ( نقاش و مجسمه سازی) ونویسندگان دیده شد. افسردگی، الکلیسم و مشکلات جنسی نیز بیشتر از سایر گروهها در میان هنرمندان شایع بود. به طور کلی از 34 بازنگری پژوهشی در این زمینه بسیاری از مولفان اصرار داشته اند که بین خلاقیت و بیماریهای روانی ارتباط علمی وجود دارد

البته لازم است در ذیل این تحقیقات و تحقیقات بی شمار دیگری که انجام شده این نکات را هم درنظر گرفت:

1-   تحقیقاتی که ذکر شد به رابطه بین خلاقیت هنری و اختلالات روانی پرداخته اند. به کلمه رابطه دقت کنید. در تحقیقات وقتی ما رابطه بین دو عامل را بررسی می کنیم نمی توانیم از آن یافته رابطه علت و معلولی به دست آوریم. یعنی با تکیه بر این تحقیقات نمی توان مشخص کرد که خلاقیت اختلال روانی را ایجاد کرده یا اختلال روانی خلاقیت را. ما فقط می توانیم پیش بینی کنیم که با افزایش خلاقیت هنری احتمالاً رفتار نابهنجار یا اختلالات روانی هم افزایش می یابند.

2-   در تفسیر نتایج به دست امده از این تحقیقات درنظر گرفتن این نکته ضروری است که باید عوامل دیگری را که می توانند بر این نتایج دخالت داشته باشند مورد بررسی قرار داد. یکی از ملاکهای نابهنجاری قلت آماری است. در این ملاک افرادی که در مقایسه با جمعیت کلی در یک ویژگی به خصوص در یک نقطه بسیار بالاتر یا بسیار پایین تر از میانگین جامعه قرار می گیرند نابهنجار محسوب می شوند. از سویی گرایش به متفاوت بودن یا خاص بودن در میان هنرمندان ممکن است به شکل ناخودآگاه در پاسخ به پرسشنامه ها یا ابزارهایی که ملاک تفسیر قرار می گیرند اثر سوء گذاشته و منجر به این نتیجه شود که هنرمندان نسبت به میانگین انحراف زیادی دارند

3-   در میان مطالعات انجام شده عمدتاً به اختلالات خلقی نظیر افسردگی، اختلالات دوقطبی و نوسانات خلقی و در برخی تحقیقات به اختلال شخصیت مرزی و اسکیزوتایپی اشاره شده است. بنابراین هر بیماری یا اختلال روانی با خلاقیت در ارتباط نیست و به نظر می رسد بیشتر نوروزها با خلاقیت در ارتباط باشند تا سایکوزها1

4-   با نگاه خلاقانه و متفاوت نسبت به نتایج به دست امده از این تحقیقات می توان نتیجه استثنایی هم گرفت و آن اینکه اختلالات روانی نه تنها یک ننگ و بدنامی نیست بلکه ممکن است نشاندهنده استعداد فرد در زمینه مسائل هنری باشد و فرد مبتلا به اختلالات روانی می تواند به جای اینکه به خاطر ابتلا به این اختلالات ناراحت باشد و احساس گناه نماید مثبت تر به موضوع نگاه کند که این نگاه مثبت اثری موثر بر توانایی مقابله با بیماری ایجاد می کند.

 

 

اسکیزوفرنی ( جنون جوانی )

جنون جوانی یک بیماری مزمن و اغلب ناتوان کننده روانی است . این بیماری می تواند باعث شود که از مردم و فعالیتهای دنیای اطرافتان جدا بیفتید و به دنیای هذیان پس رفت کنید یا از واقعیت جدا بیفتید.

             جنون جوانی نوعی از جنون است که یک اختلال تفکر محسوب می شود و در آن تفسیر واقعیت غیرطبیعی است. جنون نشانه ای از یک مغز آسیب دیده است.

          این بیماری حدود 1% جمعیت دنیا را مبتلا می کند . شایعترین سن ظهور آن بین 13 تا 25 سالگی است و در مردان زودتر از زنان اتفاق می افتد. در مردان جنون جوانی در سنین نوجوانی تا 20 سالگی عمومیت دارد. در زنان شروع بیماری مشخصاً در سالهای 20 سالگی یا اوایل 30 سالگی است.

          غالباً درمانی برای بیماری وجود ندارد، اما با کار مداوم با یک روانپزشک یا سایر کارشناسان بهداشت روانی این بیماری می تواند با موفقیت کنترل شود. خصوصاً زمانی که تشخیص زود هنگام داده شود. خوشبختانه، داروهای جدید در حال قابل کنترل کردن بیشتر این بیماری کم شناخته شده هستند.

علایم و نشانه ها

          علایم و نشانه های جنون جوانی می تواند شامل موارد زیر باشد :

- هذیان : اعتقادات فردی که بر اساس واقعیت نیستند، مانند بدبینی در مورد اینکه علیه شما توطئه چینی می شود یا مورد آزار قرار می گیرید.

- هذیانهای عجیب و غریب : مثلاً اعتقاد به اینکه مریخی ها افکار شما را کنترل می کنند.

- توهم : احساس اشیاء و چیزهایی که وجود ندارد، مانند تصور صداهای در هم و بر هم

- فقدان احساس یا نشان دادن احساسات نامتناسب

- اختلال عملکرد در محل کار یا موقعیتهای اجتماعی

- مشکلات بهداشت شخصی

          به طور کلی، جنون جوانی باعث کاهش تدریجی و پیشرونده توانایی کار در نقشهای مختلف، خصوصاً در شغل فرد و زندگی فردی می شود. علائم و نشانه های جنون جوانی به میزان زیادی متغیر است.

          یک فرد ممکن است در زمانهای مختلف به شکل متفاوتی عمل کند. ممکن است به شدت پرخاشگر و عصبی شود، یا دچار حالت کاتاتونیا ( حالت بدون حرکت، بدون پاسخ و شبه بیهوشی) شود، یا ممکن است اکثر اوقات رفتار طبیعی داشته باشد. علائم و نشانه هایی که حداقل به مدت 6 ماه مداوم و پیشرونده هستند نشاندهنده جنون جوانی هستند.

به طور کلی جنون جوای دارای علائم مثبت و علائم منفی است.

علائم منفی

          علائم منفی ممکن است در اوایل بیماری اتفاق بیفتد و فرد ممکن است نداند که به درمان نیاز دارد. علائم منفی عموماً همراه با اختلال تدریجی در عملکرد هستند و باعث می شوند کمتر اجتماعی باشید. این علائم می تواند شامل : بی احساسی / احساسات نامتناسب مانند ( خندیدن هنگام توصیف تصورات وحشتناک) و تغییر در صحبت کردن ( صحبت کند و یکنواخت )

علائم مثبت

          علائم مثبت غالباً شامل توهم و هذیان است:

- توهم : توهم زمانی اتفاق می افتد که چیزهایی را که وجود ندارند حس می کنید. شایعترین توهم در جنون جوانی شنیدن صداهاست. ممکن است با صداهایی که هیچ کس دیگری نمی شنود گفتگو کنید . یا ممکن است صداهایی را که شما را به انجام کاری تشویق می کنند بشنوید. توهم ممکن است باعث آسیب رساندن به دیگران شود.

- هذیان :  هذیان عقاید متعصبانه فردی هستند که هیچ پایه واقعی ندارند ،  شایعترین زیر مجموعه جنون جوانی، جنون جوانی پارانوئید ( بدبینانه ) است که در آن عقاید غیر منطقی مبنی بر اینکه دیگران علیه شما توطئه می چینند یا به شما آسیب می رسانند دارید. مثلاً بعضی افراد دچار جنون جوانی ممکن است باور داشته باشند که تلویزیون رفتارهای آنها را جهت می دهد یا نیروهای خارجی افکار آنها را کنترل می کنند.

علتها :

محققین هنوز علت یا علتهای جنون جوانی را شناسایی نکرده اند، گر چه معتقدند که عوامل ژنتیکی در این بیماری نقش دارد. اختلالات ساختمانی شیمیایی مخفی در مغز می تواند با ایجاد بیماری مرتبط باشد .

جنون جوانی ممکن است به تنهایی یا همراه با سایر بیماریهای روانی یا طبی بروز کند.

درک نادرست از جنون جوانی و ارتباط آن با سایر بیماریهای روانی فراوان است، حقایق زیر می تواند به روشن کردن آنچه هست و آنچه نیست کمک کند :

- جنون جوانی مشابه چند شخصیتی بودن نیست. اختلال چند شخصیتی یک وضعیت جداگانه و نادر است.

- گرچه برخی افراد دچار جنون جوانی تمایل به خشونت دارند، اکثر آنها این چنین نیستند.  

- بسیاری از آنها به جای تقابل با دیگران در خود فرو می روند.

- هر کسی که بدبین است یا رفتار خشنی دارد، دچار جنون جوانی نیست. برخی افراد اختلال شخصیت بدبینانه دارند، نوعی گرایش به مظنون بودن یا بی اعتمادی به دیگران، بدون سایر نمودهای جنون جوانی هر کس که صدایی را می شنود دچار جنون جوانی نیست. بعضی افراد افسرده هم ممکن است صداهایی بشنوند.

- شنیدن صدا ممکن است در نتیجه یک بیماری خطرناک طبی یا به علت اثر داروها ایجاد شود.

چه وقت باید به دنبال توصیه پزشکی بود

          جنون جوانی غالباً بیماری نیست که فرد خودش به دنبال درمان برود. برای فردی که جنون جوانی دارد هذیانها و توهمات واقعی هستند و او غالباً تصور می کند که نیازی به کمک پزشکی ندارد. اگر شما یکی از اعضای خانواده یا دوست فردی هستید که علایم محتمل جنون جوانی یا سایر بیماریهای روانی را نشان می دهد، می توانید فردی باشید که او را نزدیک پزشک می برید تا مورد بررسی قرار گیرد .

غربالگری و تشخیص

          تشخیص زود هنگام و درمان جنون جوانی بسیار مهم است. پیش از گذاشتن تشخیص جنون جوانی، احتمالاً پزشکتان سایر علتهای محتمل علائم مطرح کننده جنون را رد خواهد کرد. احتمال دارد سایر بیماریهای روانی یا جسمی علایمی مشابه جنون جوانی ایجاد کنند.

          پزشک ممکن است سابقه خانوادگی و طبی شما را بخواهد و معاینه بدنی انجام دهد. در ضمن ممکن است آزمایش خون و ادرار نیز انجام دهد تا ببیند آیا داروها، سوء مصرف مواد و سایر بیماریهای جسمی عامل علایم شما هستند یا خیر.

          در میان سایر بیماریهای روانی که حداقل تا حدی امکان دارد جنون جوانی را تقلید کنند، افسردگی، اختلالات دو قطبی، سایر انواع جنون و سوء مصرف الکل و دیگر داروها قرار دارد.

          احتمال دارد بیماریهای جسمی مانند عفونتهای خاص، سرطانها، اختلالات دستگاه عصبی، اختلالات دستگاه ایمنی و سایر بیماریها نیز بعضی علائم جنون را تولید کنند. از سوی دیگر جنون می تواند عارضه جانبی برخی داروها نیز باشد.

          اگر هیچ علت زمینه ای دیگر یافت نشود، پزشک تشخیص جنون جوانی را براساس علائم و
نشانه هایی که در بالا خلاصه شد، می گذارد.

درمان

          درمانهای ضد جنون، که به نام نورولپتیک نیز گفته می شوند، سنگ بنای درمان هستند. تا سال 1990 داروهای ضد جنون بیشتر بر روی علائم مثبت اثر می کردند تا علائم منفی، نسل جدیدی از داروهای ضد جنون اثرات بیشتری را بر روی هر دو نوع علائم مثبت و منفی می گذارد. این داروهای ضد جنون جدید شامل کلوزاپین( کلوزاریل)، رسپیرودون (ریسپیردال) ، اولانزاپین (زیپرکس)، کوتیاپین (سروکوئل)، زیپراسیدون (گئودون ) و آری پیپرازول ( آبیلیفی ) هستند.

          براساس توصیه انجمن دیابت آمریکا، داروهای ضد جنون خاصی امکان دارد، خطر دیابت چاقی و افزایش فشار خون را افزایش دهند. به این دلیل، مطالعه ای در فوریه 2004 با عنوان مراقبت دیابت توصیه می کند که پزشکان بر وضعیت افرادی که کلوزاریل، ریسپردال، زیپرکس، سروکوئل، گئودون یا آبیلنفی مصرف می کنند نظارت داشته باشند.

مهارتهای سازگاری

          سازگاری با بیماری برای افراد خانواده و دوستان فردی که مبتلا به جنون جوانی است،
می تواند تعهد زمانی و تلاش بسیار زیادی را باعث شود.

گروههای حمایتی

          گروههای حمایتی می توانند بخشهای ارزشمندی از شبکه وسیعتری از حمایت اجتماعی باشند که شامل مراقبین بهداشتی، خانواده، دوستان و محلی برای عبادات مذهبی است.

          گروههای حمایتی مختلف افراد دوستان و خانواده را که با انواع مختلفی از مشکلات بهداشت روانی یا جسمی دست و پنجه نرم می کنند، گرد هم می آورند. گروههای حمایتی برای جنون جوانی مکانی را تأمین می کنند که افراد می توانند مشکلات شایع خود را درآن با هم سهیم شوند و حمایت مداومی برای یکدیگر ایجاد کنند.

          از پزشک خود درباره گروههای کمک به خود که ممکن است در جامعه شما وجود داشته باشد سؤال کنید. بخش بهداشت محلی تان، کتابخانه عمومی، دفترچه تلفن و اینترنت می تواند منابع خوبی برای یافتن یک گروه حمایتی در منطقه شما باشند