دل خسته وحزینم. دل گرفته و غمگین . گویی آرامش از برم رخت بر بسته و سفره پر مهر دلش راجایی دگر گسترده است.
شاید که همین است ودلش در آن مکان آرامتر است. سرگردان گشته ام . ودلم را رهای بیابان تنهایش کرده ام.تنها یک راه در پیش ذهنم است وآن.مرور گذشت ایام .
چهره اش که بر پرده نگاهم مجسم می شود. ثابت نمی ماند. چون تیر رسته هز چله ابروان کمندش . پرده نظرم را می درد و حواسم را به گیسوان کمندگونه اش جلب می کند. با سختی نظر موافق دل رهاشده ام را به گیسوانش گیر می دهم. اما حرکت ناز گونه سرش به این سوی وآن سوی .گیسوان موج گونه اش را به طلاتم می اندازد ودست خسته ام را درامواج زیبایش غرق می کند.
جسم از او کندم و غرق حسرت دیدار وکلام زیبایش شدم. اما با دل شیدای بی زبان چه کنم؟؟؟
که کنده شدن از خانه مهرو عشق او برایش محال است.
خدایا در خلوت حضورت .حضورم ده . ودر سفره خان لطفت. وجود. که گر تو نیز دریغ کنی چه کنم؟
ای هستی بخش جانان. با عنایتد . حضوردیگری برایم رقم زن تا در حضورت بندگی را اثبات کنم . و حضورم را حضور زنم.
خانه است وسکوت. خانه است و انتظار. و.... خانه است و صبر.....ودیگر هیچ
به سکوت چه بگویم.
وبا سکوت از چه بگویم که با معنایش جوابی رسا داد.
با انتظار چگونه ادامه دهم که چاره نیست.
وبا صبر چه کنم که هردو را مشتاق کرده است.
خانه است وسکوت. اماسرشار از آرامش . تنها اوست که همدم حریم خانه است وحریم دل.
اوست که تنها وتنها با بیان سکوتش و سکوتم را کلام است و نگاهش هم جوابی.
باید که اینگونه بود.
باید که چنین کرد. وباید که ادامه داد. چون که اوست که پرباراست.
واوست که سرشار است.
سرشار ازناشنیده ها .
سکوت است وسرشار از نا گفته ها
و درپس آن....... نگاهی به ادامه آمدن.
وآن هم انتظار. وباید انتظارش را کشید . چون انتظار است
وبیش از این ازتونمی خواهد.
سهمش از تواین است: انتظار .... وانتظار و باز هم انتظار.
چون صبر نتیجه آن است .وچون که اوبیاید همه چیز را خواهی داشت.
باصبر. صبوریرا وباصبر . سکوت را و شکست سکوت را.
وباصبر انتظار را و باصبر به سر آمدن انتظار را وباصبر صبر سرآمدن انتظار را خواهی داشت.
وچه زیباست لحظه ای که هر سه در کنارت .... ودیگر تو تنها نیستی.
پس از صبر نوبت ظفر اید
|