شادباش می گوییم. بار دیگر روز جهانی کودک، روز پاسداشت کودک و کودکی، روز پاسداشت نیک سرشتی انسان و ارج نهادن به این پاکی و مهر فرا رسید. روزی که باید اندیشهای دوباره به آینده کنیم و کودکان را که مظهر آینده هستند،
بیشتر دریابیم. این روز بزرگ و این رویداد مبارک را به همه کودکان
شادباش می گوییم.
احترام: پیامبر گرامی اسلام (ص) می فرماید: "به شخصیت فرزندان خود ارج نهید و آداب و آیینهای رفتار خویش را نیکو و درست گردانید تا مشمول آمرزش خدا شوید."
شانزده مهرماه (8 اکتبر) در برخی نقاط دنیا از جمله ایران روز جهانی کودک است.1 انجمن حمایت از حقوق کودکان «یونیسف»، شعار روز جهانی کودک امسال 2007 ؛ "جهانی شایسته کودکان، جهانی بدون خشونت" انتخاب نموده است. تاکید بر آگاهی دادن و آموزش به خانوادهها در جهت برخورد صحیح با کودکان و در نظر گرفتن حقوق کودکان از جمله مواردی است که این صندوق امسال به آن پرداخته است. در دین مبین اسلام لزوم توجه به کودک و دوران کودکی سفارش فراوان شده است. آیاتی که نسبت به حقوق کودک در اسلام وجود دارد و روایات موجود همه حکایات بر اهمیت اسلام به کودکان و حقوق ایشان دارد . اسلام، پدران را از کشتن فرزندان به خاطر ترس از کمبود هزینه منع کرد. چنانکه خداوند در قرآن کریم می فرماید: "فرزندان خود را از ترس کمی روزی نکشید، ما به شما و آنها روزی می دهیم زیرا قتل آنها اشتباه و گناه بزرگی است." رسول گرامی اسلام (ص) می فرماید: "به کودکان خود محبت کنید و نسبت به آنها ترحم نمایید. وقتی به آنها وعده دادید، وفا کنید زیرا آنها جز اینکه شما را روزی دهنده خود می بینند تصور دیگری ندارند." والدین مسئول تأمین تمام نیازهای کودک اعم از مادی و معنوی می باشند: نیازمندیهای جسمانی کودک: نمو جسمانی کودک با فراهم ساختن وسایل مادی امکان پذیر است تا از این طریق نیازهای بدنی او اشباع شود. این رشد و نمو با تغذیه، بهداشت کافی، آب و هوا، مسکن، خواب، بازی و امثال آن، به دست می آید. تعلیم ورزش به کودک: حرکت و جنبش، اساس هر عمل غریزی و پایه وظایف حیاتی است که زندگی شاداب و سلامت در گرو آن است. نیازمندیهای روحی: انتخاب نام زیبا، نخستین احسان و نیکی پدر به کودک انتخاب نام زیبا و خوشایند برای اوست و این از حقوق لازم کودکان می باشد.
اینک که من از دنیا میروم بیست و پنج کشور جزو امپراطوری ایران است و در تمام این کشورها پول ایران رواج دارد و ایرانیان و در آن کشورها دارای احترام هستند و مردم کشورها نیز در ایران دارای احترام میباشند . جانشین من خشایارشا باید مثل من در حفظ این کشورها بکوشد و راه نگهداری این کشورها این است که در امور داخلی آنها مداخله نکند و مذهب و شعائر آنها را محترم بشمارد .
اکنون که من از این دنیا میروم تو دوازده کرور زر در خزانه سلطنتی داری و این زر یکی از ارکان قدرت تو میباشد زیرا قدرت پادشاه فقط به شمشیر نیست بلکه به ثروت نیز هست . البته بخاطر داشته باش که تو باید به این ذخیره بیافزایی نه اینکه از آن بکاهی . من نمیگویم که در مواقع ضروری از آن برداشت نکن زیرا قاعده این زر در خزانه آن است که هنگام ضرورت از آن برداشت کنند اما در اولین فرصت آنچه برداشتی به خزانه برگردان . مادرت آتوسا بر من حق دارد پس پیوسته وسایل رضایت خاطرش را فراهم کن .
ده سال است که من مشغول ساختن انبارهای غله در نقاط مختلف کشور هستم و من روش ساختن این انبارها را که با سنگ ساخته میشود و به شکل استوانه است در مصر آموختم و چون انبارها پیوسته تخلیه میشود حشرات در آن بوجود نمیآید و غله در این انبارها چند سال میماند بدون اینکه فاسد شود و تو باید بعد از من به ساختن انبارهای غله ادامه دهی تا اینکه همواره آذوقه دو یا سه سال کشور در انبارها موجود باشد و هر ساله بعد از اینکه غله جدید بدست آمد از غله موجود در انبارها برای تامین کسر خواربار استفاده کن و غله جدید بعد از اینکه زیاد شد به انبار منتقل نما و به این ترتیب تو هرگز برای آذوقه در این مملکت دغدغه نخواهی داشت ولو دو و یا سه سال پیاپی خشکسالی شود .هرگز دوستان و ندیمان خود را به کارهای مملکتی نگمار و برای آنها همان مزیت دوست بودن با تو کافی است چون اگر دوستان و ندیمان خود را به کارهای مملکتی بگماری و آنان به مردم ظلم کنند و استفاده نامشروع نمایند نخواهی توانست آنها را به مجازات برسانی چون با تو دوست هستند و تو ناچاری که رعایت دوستی بنمایی .
کانالی که من میخواستم بین شط نیل و دریای سرخ بوجود بیاورم هنوز به اتمام نرسیده و اتمام کردن این کانال از نظر بازرگانی و جنگی خیلی اهمیت دارد و تو باید آن را به اتمام برسانی و عوارض عبور کشتی ها نباید آنقدر سنگین باشد که ناخدایان کشتی ها ترجیح بدهند که از آن عبور نکنند .
اکنون من سپاهی به طرف مصر فرستادم تا اینکه در قلمرو ایران نظم و امنیت برقرار شود ولی فرصت نکردم سپاهی به یونان بفرستم و تو باید این کار را به انجام برسانی و با یک ارتش نیرومند به یونان حمله کن و به یونانیان بفهمان که پادشا ایران قادر است مرتکبین فجایع را تنبیه کند .توصیه دیگر من به تو این است که هرگز دروغگو و متملق را به خود راه نده چون هر دوی آنها افت سلطنت هستند و بدون ترحم دروغگو را از خود دور نما . هرگز عمال دیوان را بر مردم مسلط نکن و برای اینکه عمال دیوان بر مردم مسلط نشوند برای مالیات قانونی وضع کردم که تماس عمال دیوان را با مردم خیلی کم کرده است و اگر این قانون را حفظ کنی عمال حکومت با مردم زیاد تماس نخواهند داشت .
افسران و سربازان ارتش را راضی نگهدار و با آنها بدرفتاری نکن . اگر با آنها بدرفتاری کنی آنها نخواهند توانست معامله متقابل کنند اما در میدان جنگ تلافی خواهند کرد ولو به قیمت کشته شدن خودشان باشد و تلافی آنها به این طور خواهد بود که دست روی دست گذارده و تسلیم میشوند تا اینکه وسیله شکست خوردنت را فراهم نمایند .
امر آموزش را که من شروع کردم ادامه بده و بگذار اتباع تو بتوانند بخوانند و بنویسند تا اینکه فهم و عقل آنها بیشتر شود و هر قدر که فهم و عقل آنها زیادتر شود تو با اطمینان بیشتر میتوانی سلطنت نمایی . همواره حامیکیش یزدان پرستی باش اما هیچ قومیرا مجبور نکن که از کیش تو پیروی کنند و پیوسته بخاطر داشته باش که هر کس باید آزاد باشد که از هر کیش که میل دارد پیروی نماید .
بعد از اینکه من زندگی را بدرود گفتم بدن مرا بشوی و آنگاه کفنی را که خود فراهم کردم بر من بپیچان و در تابوت سنگی قرار بده و در قیر بگذار اما مقبره مرا که موجود است مسدود نکن تا هر زمان که میتوانی وارد قبر شوی و تابوت سنگی مرا در آنجا ببینی و بفهمیمن که پدر تو و پادشاهی مقتدر بودم و بر بیست و پنج کشور سلطنت میکردم مردم و تو نیز مثل من خواهی مرد زیرا سرنوشت آدمیاین است که بمیرد خواه پادشاه بیست و پنج کشور باشد یا یک خوار کن . هیچ کس در این جهان باقی نمیماند . اگر تو هر زمان که فرصت بدست میآوری وارد قبر من شوی و تابوت را ببینی غرور و خودخواهی بر تو غلبه خواهد کرد اما وقتی مرگ را نزدیک خود دیدی بگو که قبر مرا مسدود کنند و وصیت کن که پسرت قبرتو را باز نگه دارد تا اینکه بتواند تابوت حاوی جسد تو را ببیند .
زنهار زنهار ، هرگز هم مدعی و هم قاضی نشو اگر از کسی ادعایی داری موافقت کن یک قاضی بیطرف آن ادعا را مورد رسیدگی قرار دهد و رای صادر نماید زیرا کسی که مدعی است اگر قاضی هم بشود ظلم خواهد کرد .
هرگز از آباد کردن دست برندار ؛ زیرا اگر دست ازآباد کردن برداری کشور تو رو به ویرانی خواهد رفت زیرا قاعده این است که وقتی کشور آباد نمیشود بطرف ویرانی میرود . در آباد کردن ؛ حفر قنات و احداث جاده و شهرسازی را در درجه اول اهمیت قرار بده . عفو و سخاوت را فراموش نکن و بدان که بعد از عدالت برجسته ترین صفت پادشاهان عفو است و سخاوت ولی عفو فقط باید موقعی بکار رود که کسی نسبت به تو خطایی کرده باشد و اگر به دیگری خطایی کرده باشد و تو خطاکار را عفو کنی ظلم کرده ای زیرا حق دیگری را پایمال نموده ای .
بیش از این چیزی نمیگویم واین اظهارات را با حضور کسانی که غیر از تو در اینجا حاضر هستند کردم تا اینکه بدانند قبل از مرگ من این توصیه ها را کرده ام و اینک بروید و مرا تنها بگذارید زیرا احساس میکنم مرگم نزدیک شده است .
اکثر مردم نوروز و جشنهای جنبی آن (چهارشنبه سوری و سیزده بدر) را جشنهایی با گذشته صد در صد ایرانی می دانند. بعضی از این مراسم، بخصوص چهارشنبه سوری، بخاطر اهمیت آتش در آن، حتی وابسته به دین زرتشت دانسته شده. از طرفی، شواهد مختلف نشاندهنده این مطلب هستند که این جشنها تاریخی فراتر از قوم «ایرانی» (به معنای قوم هندو-اروپایی مهاجری که در حدود سال 3000 سال قبل به ایران آمدند) دارند و احتمالا" از مراسم قبل از آریایی این فلات سرچشمه می گیرند و چه بسا اقوام عیلامی، کاسی، گوتی و دیگر اقوام باستانی نیز آنها را جشن می گرفته اند.
منبع اطلاعات ما در مورد باورهای اقوام هندو-ایرانی و بعدا" ایرانی، در درجه اول قدیمترین قسمتهای اوستا و در حالت دوم، مقایسه باورهای دیگر مردم هندو-اروپایی (بخصوص هندو-آریایی ها) با باورهای ایرانیان باستان است. ریگ ودا، قدیمیترین بخش وداهای هندو-آریایی، یکی از بهترین منابع موجود برای پی بردن به اصول اعتقادی و جشنها و مراسم اقوام آریایی (هندو-ایرانی) است. باورهای اقوام دیگر مانند سکاها، نورستانی ها، و مردم ایرانی زبانی که در ماوراالنهر و مناطق شرق کوههای پامیر زندگی می کردند نیز می توانند الگوهای ما برای فهمیدن باورهای ایرانی های باستان باشند.
در اوستا، بخصوص در گاثاها و بقیه یسناها که قدیمیترین بخشهای این کتاب هستند، هیچگاه صحبتی از نوروز و جشنهای وابسته به آن نشده است. مراسم اوستایی اصولا" نیایشهایی به امشاسپندان مختلف و فره وشی ها هستند. یسناها سرودهایی هستند که برای ستایش میترا، آناهیتا، ورونا، هوم، و دیگر امشاسپندان نوشته شده اند که در جشنهای وابسته به آنها باید خوانده شوند (کلمه های «جشن» و «یسنا» از یک ریشه هستند). در نتیجه، دربخشهای قدیم اوستا ذکری از جشنهای نوروز، چهارشنبه سوری، سیزده بدر و یا حتی سده نداریم. نخستین نشانه از نوروز در اوستا، در فرگرد دوم «ویدیودات» است که در ضمن توضیح زندگی «ییم» (جمشید)، به دستور برگزاری نوروز نیز اشاره شده (این روایت را فردوسی نیز ذکر می کند). اما ویدیودات از اخیرترین بخشهای اوستاست که به احتمال زیاد یا در دوران ساسانی نوشته شده و یا در آن دوران بطور کامل بازنویسی شده و بسیاری از باورهای زرتشتی ساسانی در این کتاب وارد شده.
با نگاه کردن به باورهای مندرج در ریگ ودا نیز اثری از مراسمی مانند جشنهای بالا نمی بینیم. جشن شروع سال در نزد این اقوام اهمیت زیادی نداشته و ذکر خاصی از برگزاری مراسم بخصوصی برای آن نمی کنند. همچنین در باورهای مردم نورستان افغانستان که تا صد سال قبل که به جبر مسلمان شدند، زیر نام «کافران» به پرستش خدایان باستانی هندو-ایرانی ادامه می دادند، هیچ اثری از نوروز وجود ندارد، هرچند که جشنهای سنتی نزد این مردم کاملا" حفظ شده است.
از طرفی، با نگاه کردن به طرز زندگی اقوام هندو-ایرانی و مقایسه آن با اقوام ساکن ایران و بین النهرین، می توانیم به نتایجی در مورد ریشه های تاریخی نوروز و جشنهای دیگر مربوط به آن برسیم. اقوام هندو-ایرانی بطور اعم، از راه دامداری و پرورش اسب زندگی می کردند و زندگی آنها برمبنان کوچ نشینی بنا شده بود. این طرز زندگی به این معنی بود که هندو-ایرانی های باستان (مانند سکاهای دوران تاریخی، سرمتها، هیونها، مغولان، و ترکها) به دنبال حیوانات خود برای پیدا کردن چراگاههای سرسبز روان بودند. در دشتهای محل سکونت این اقوام، فقط دو فصل زمستان و تابستان معنی داشت و به دلیل طبیعت نامعمول آن، خط تقسیم و زمان این دو فصل همواره نامعلوم بود.
اما مردم ساکن فلات ایران، عیلامی ها، کاسی ها، گوتی ها، اورارتو، میتانی ها، و تا حد بیشتری مردمان ساکن بین النهرین، وابسته به زندگی کشاورزی ساکن بودند. این بدین معنی بود که ترتیب کاشت، داشت، و برداشت محصولاتی نظیر گندم، مشغله اصلی این مردم محسوب می شد و زمان انجام هرکدام از این وظایف، اهمیت خاصی داشت. می بینیم که نوشتن تقویمهای نجومی که برمبنای آن حصول فصلها را معین می کردند، از دستاوردهای این مردم است. طغیانهای سالانه رودخانه ها، شروع فصل گرما، زمان برداشت محصول، زمان رها کردن نوبتی زمین ها، همه و همه از مشغولیات زندگی کشاورزی بوده و هستند. به همین دلیل، تقسیم سال به دوازده ماه و چهار فصل (که حضورشان در این منطقه کاملا" حس می شد)، تقسیم ماه به بیست و هشت روز (بر مبنای تقویم قمری) و وضع کردن هفته، همه از تقسیمات مردم سومر و بابل بود که از طرف مردمان همسایه آنها نیز استفاده می شد.
از جشن گرفته شدن آغاز بهار در بابل باستان مدارک بسیاری در دست داریم. در روز آغاز بهار، پادشاه به سوی معبد مردوک، خدای بابل، می رفت و با در دست گرفتن دستهای این خدا، حمایت او را از سلطنت خود نشان می داد. بعد از این مراسم، پادشاه به قصر سلطنتی باز می گشت و دستور بارعام می داد که همه مردم می توانستند به ملاقات پادشاه بیایند. اهمیت این مراسم را در آنجایی می توانیم ببینیم که بعد از تسخیر بابل از طرف کورش، پادشاهان پارسی تا زمان خشایارشا نیز هرساله این مراسم را انجام می دادند. پایان جشنهای بهاری در روز سیزدهم بهار (که اولین بار در افسانه های بابلی به عنوان عدد شوم شناخته شد) با رفتن همه اهالی شهر، از جمله شخص پادشاه، به طرف دشتهای خارج از شهر اعلام می شده (نمونه این رسم را می توان در داستان حضرت ابراهیم مشاهده کرد).
از سوی دیگر، بسیاری از فرهنگهای جهان، از بابل باستان گرفته تا سلتهای اروپایی، مراسمی مانند برافروختن آتش در پایان فصل برداشت دارند. اصولا" روشن کردن آتش بعد از خرمن چینی جزو مراسم بسیار معمول همه جوامع کشاورزی بوده و حتی امروزه نیز در کشورهای اروپایی می توان نظیر آن را مشاهده کرد. در ایران نیز امروزه در طی مراسم جشن سده (که جشن رسمی پایان فصل برداشت بوده)، برافروختن آتش مرسوم است. به همین ترتیب، می توان روشن کردن آتش در چهارشنبه سوری را نوعی از همین مراسم دانست.
بطور خلاصه، می شود حدس زد که جشن آغاز بهار و مراسم روشن کردن آتش و خارج شدن از شهر، از آیینهای جوامع کشاورزی مقیم ایران بوده است. اما اقوام ایرانی بعد از مهاجرت به این کشور و ساکن شدن در آن، به اقتباس این مراسم پرداختند و با وارد کردن بعضی از عقاید خود (تشبیه حلول بهار به پیروزی راستی بر دروغ)، آنرا تبدیل به جشنی کاملا" ایرانی کردند. این جشن، که شاید از دورانی حتی قبل از زمان هخامنشی بوسیله این مردم برگزار می شده، تا مدتها جشنی مردمی بوده که توانسته به دلیل طبیعت غیر دینی و غیر سیاسی خود، به جشنی عمومی برای همه مردم تبدیل شود و کم کم به صورت جشنی درآید که حتی دستگاه دولتی اشکانی و ساسانی نیز آنرا به عنوان مراسم رسمی خود انتخاب کند.
چرا چهارشنبه سوری ؟!!
چهارشنبه سوری یکی از مهمترین جشنهای دوران ایران باستان است که در آخرین چهارشنبهی سال برگزار میشده و به عنوان «جشن اتحاد» از آن یاد میکنند، چرا که ابعاد متعدد انسانی این جشن که جامعه آن روزگار را به سوی نیکبختی رهنمون میشده، جملگی به یک پیام مشترک منجر شده که همان ارتقای روحیهی اتحاد و نوع دوستی بوده است.
این جشن با آمدن «حاجی فیروز» که یکی از قدیمیترین شخصیتهای نمایش شادی آور بوده است و دست کم از «عصر ساسانیان» وجود داشته آغاز میِشده.
«حاجی فیروز» درست ۱۰ روز قبل از آمدن عید نوروز با صورتی سیاه شده و لباسی قرمز در بین مردم حاضر میشده سپس همه با جشنی دور هم جمع میشدند خارها و گیاهان هرز زمین را کنده و زمین منطقه را آماده باروری میکردند و زبالهها را نیز صبح چهارشنبه از کوچه و خیابان جمع میکردند و شب همراه با خارها و بوتهها میسوزاندند. به همین خاطر چهارشنبه سوری افزون به جشن اتحاد چشن پاکسازی محیط زیست هم بوده. در واقع یکی از پیامهای این جشن این است که بسوزانید و نابود کنید خارها را، و خارهای نفستان و زشتیها و پلیدیهای سال کهنه را.
آنها آتش میافروختند و کلامی که از آن روزها برای ما از بازیها و جشنها باقی مانده«زردی من از تو و سرخی تو از من» است که در هنگام پریدن از روی آتش آن را نیخواندند. در این جمله زردی به معنای رخوت و سستی و بیتحرکی و سرخی به معنای گلکون و باطراوت و شاداب بودن است.
آنها در هفت نقطه با فاصلههای معین بوتهها را روشن میکردند سپس ابتدا پیرمردها و پیرزنها از روی آن میپریدند. به این دلیل که احترام به بزرگترها واجب است و همینطور آنها به علت سن زیادشان رخوت و سستی بیشتری دارند و باید زودتر از جوانها زردی خود را به آتش بسپارند، بعد از آن جوانترها و بیمارها هم باید از روی آتش میپریدند.
جالی توجه اینکه در آن زمان هیچ شیء یا ماده منفجرهای در آتش نمیانداختند تا ترس ایجاد نشود از اینجا خواهیم فهمید آتش به عنوانی که از عناصر حیات برای ایرانیان باستان مقدس و مظهر فروغ یزدان بوده است اما استفاده از ترقه و ...ابتکار آنها نبوده و بعدها به این مراسم اضافه شده است.
در این جشن آتش را خاموش نمیکردند و خاموش کردن آن را بد میدانستند بعد از اینکه آتش تا آخر سوخت حاجی فیروز مقداری از دودهی آتش را به صورت خود مالیده و به راه نامعلومی میرفت و برای مردم آرزوی اتحاد و همبستگی میکرد پس از رفتن او مردم خاکسترها در جایی میگذاشتند تا باد آن را ببرد.
بعد از مراسم آتش بازی مراسم کوزه شکنی بوده که به دو روایت نقل شده است: عدهای گفتهاند که هر خانواده بنا به بنابر توانایی مالیش چند سکه در کوزهای قرار میداده و آن را از پشت بام به درون کوچه پرت میکرده است و هر کدام از نیازمندان به اندازه نیازشان از آن پول بر میداشتند و البته نه بیشتر و هیچ شخص ذره ای هم از آن پولها بر نمیداشته زیرا معتقد بودند در غیر این صورت برکت از خانههایشان خواهد رفت. و به روایت دیگر هر خانواده تکهای زغال که نماد سیاه بختی، تکهای نمک که نماد شورچشمی و کوچکترین سکهی رایج را که نماد تنگدستی است درون کوزه میاندخته و بعد از چرخاندن دور سر تکتک اعزای خانواده از بالای پشت بام به پائین میانداختند و میگفتند «درد و بلای خانه را در کوچه ریختم».
بعد از مراسم کوزه شکنی مراسم قاشق زنی بوده که شخصی که وضع مالی خوبی نداشته با پوشاندن صورت خود بر در خانهها میرفته و افراد پول یا آجیل چهارشنبه سوری را که از هفت میوهی خشک تشکیل شده به عنوان کمک در ظرف او میریختند.
در این شب مراسمی برگزار میشده که مربوط به زنان بوده و”مردها اجازه شرکت در آن را نداشتند“. این مراسم بیشتر مربوط به حاجت گرفتن و بخت گشایی و رفع درد و بلا بوده. به این صورت که اگر در خانوادهای مریض بوده یک زن در اول شب چادر رختخوابی بر سر کرده ملاقهای به ذست میگرفت و به در خانهی همسایگان میرفت و بدون زدن حرفی چهار مرتبه با ملاقه به در خانهها میکوبیده و صاحبخانه با آن ملاقه برای او مقداری خوراکی میآورده، این خوراکی را به مریض میدادند و معتقد بودند که شفا خواهد گرفت و اگر صاحبخانه در خانه بیماری داشته باشد یا مسافری از آن خوانواده در راه بوده از دادن خواراکی خودداری میکردند.
مراسم بخت گشایی دختران هم با بستن قفل بر گردن دو دختر و نشستن آنها سر چهار راه و شکستن گردو انجام میشده، در اهواز آش رشته میپختند یا شمع به سقاخانه میبردند، در بروجرد از روی یک جنازه حیوان دختر کم بخت را عبور میدادند، در یزد دختران با خریدن گردو یا بادام بالای مناره مسجد میرفتند و نماز حاجت میخواندند و روی هر پله یک گردو یا بادام میشکستند، در آ‚ل به مقبرهی خضر میرفتند و نماز میخواندند و شمع روشن میکردند و تا چهارشنبهاین کار را تکرار میکردند.
آخرین مراسمی که در این شب انجام میشده مراسم جالب «شال اندازی» که خواستگاری غیر مستقیم است بوده. به این ترتیب که خواستگار شالی را درون خانهی دختر مورد نظرش میانداخته و منتظر میمانده اگر خانوادهی دختر شیرینی جلوی در میگذاشتند جوابشان مثبت و اگر ترشی میگذاشتند جوابشان منفی بوده و دختر قصد ازدواج نداشته.
در صورت مثبت بودن جواب خانوادههای دو طرف در شبهای بعد به صحبت
مینشستند و اگر به توافق میرسیدند یک نفر فال گوش میایستاد به این صورت که در کوچه منتظر میماند تا چند نفر عبور کنند اگر صحبتهای آنها غمانگیز بود فال بد میآمد ولی اگر حرفهایشان شاد و خوش بود فال خوب بوده و وصلت انجام میشد.